نقطه ته خط...

دلنوشته های من...

نقطه ته خط...

دلنوشته های من...

مرا با خود ببر امشب به گورستان دلتنگی ات

 بگذار شب هایمان سرشار از آفتاب بماند

     

 من تنها ایستاده ام تا سلامت را پاسخی بلند باشم

                                                                     

حالا نام تو را می برم آسمان دنیایم آفتاب و آفتابی تر می شود 

  

 من تمام زمستان را پا به پای آفتاب پرنده ی دست آموزت شدم

   

  و دیدم که دستهایت از آسمان بزرگ تر است !!!    

  

  من که افتادنم چون دانه های باران می رقصد

  

  نسیم وار اشک هایت را می شمارم دانه دانه و آغار می شوم!!! 

   

 

 گاه فکر میکنم که جهان کوچکتر از دستان من و توست

   

 و گاه فکر میکنم  بگذار بگذریم...

 

 رقص پلک هایت را زیسته ام ، من که

    

 تمام رودهای جهان در دلم شعله ورند

  

 

 راستی تا دریا چقدر فاصله است؟!!!

     

 به تو رسیدن کم آرزویی نیست

   
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد